امیرکیانامیرکیان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

گذری بر دنیای کودکانه امیر کیان...

ماجراهای دستشویی من

بعد از مدتها حالا میخوام واست از کارهایی که حالا انجام میدی بگم .االبته خودمم نمیدونم از کجا برات بنویسم از کدوم حرفهای عجیب غربیت از کدوم دلبریهات .امروز دقیقا 21 بهمن ماه سال 1394 و شما هم دقیقا 2 سال و 6 ماه و 14 روز سن داری .از دو سالگی از پوشک گرفتمت ولی چه مکافاتی بود ....واقعا یک پروؤه عظیم و بسیار سنگین در طول عمرم بود .چون اصلا دستشویی رو دوست نداشتی از طرفی هم با پوشک مشکل داشتی ..حالا شما پات رد کرده بودی تو یه کفش که نه پوشک نه دستشویی ....دور خونه میپیچیدی ولی حاضر به هیچ راهی نبودی .خودت فکر کن چه به سرم اومد که بالاخره یاد گرفتی دستشویی همچین بدم نیست . حالا با هزار ترفند که اونم مکافات خودش رو داشت .قانون دستشویی :چراغ توسط ...
21 بهمن 1394

چقدر دلم تنگ شده بود

زمان.....چه زود میگذری .ما را به کجا میبری.بگذار در همین روزها بمانم در میان همهمه ها و صداهای کودکانه پسرم .بگذار میان خنده های بلند و شیطنتهای کودکیش بمانم .به کجا میبری ....چرا میگذری .بگذار دستان کوچکش تا ابد دور گردنم بماند و زمان بایستد و من بمانم و عشقی پر از حس زیبای مادری.امشب چقدر دلم تنگه....چقدر از خودم دلگیرم .بین خاطرات رسیدم به اولین کلمه ای که گفتی ...ماما....کاش میشد زمان می ایستاد و دوباره حس اون روز رو تجربه میکردم .زمان بایست میخواهم با شور مادرانه و چشمان پر از برق به سراغ دفتر خاطرات بیا یم وحس وصف نشدنی ماما گفتن بنویسم .....زمان نرو بایست میخواهم در آن روز دوباره کیان رو به آغوش بگیرم و در چشمانش که یقین دارم زیباتری...
21 بهمن 1394
1